نقد و بررسی نظریه تفکیک بین مقام گردآوری و مقام داوری
تاریخ انتشار: ۱۹ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۹۸۱۱۵۹
میزانی که نظام حساسیت ها یا تمایلات اجتماعی جامعه اسلامی با غیر اسلامی فاصله دارد، تبعات آن یعنی محصولات, تکنولوژی ها و علوم آن دو نیز باید از هم مجزا باشند.
به گزارش بیباک،ابراهیم صادقی، دانش پژوه گروه فلسفه شدن اسلامی، در یادداشتی به بررسی برخی از نقدهای منتقدین فرهنگستان علوم اسلامی قم پرداخت.
در این یادداشت سعی شده است تا با تمرکز بر مبانی فلسفی فرهنگستان علوم اسلامی قم و با رویکرد همدلانه جهت رشد و تعالی مقوله تولید علم، پاسخ هایی در خور به این انتقادات داده شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
۱- نقد فرهنگستان از منظر معرفت شناختی و فلسفه علم
از جمله بحث هایی که در ضمن نقد جهت داری علم از منظر فرهنگستان به آن پرداخته می شود، تفکیک مقام ها و بُعدها است؛ یعنی تفکیک مقام انگیزه و انگیخته, ثبوت و اثبات, روش و موضوع, گردآوری و داوری. در واقع پس از توصیفی که از جریان فرهنگستان ـ مخصوصاً نظریه جهت داری ـ ارائه می کنند به طور مثال در کتاب جریان شناسی فکری ایران معاصر در بخش «آسیب شناسی گفتمان فرهنگستان علوم اسلامی» در زیربخش «اشکال بر دلایل جهت داری علوم»، «نقصان در مباحث فلسفه علم», «خلط میان مقام ثبوت و اثبات» «آسیب قلمرو اسلام و انتظار بشر از دین» و «چند نکته پایانی». با طرح سوال هایی خواستار پاسخ فرهنگستان به آنها برای نشان دادن تأثیر انگیزه و ارزش و... در مقام اثبات, روش و داوری می شود. سوال های ایشان با توجه به متن به این ترتیب است:
۱ـ «آیا انگیزه و نیاز تنها به ما می گوید چه موضوعی را برای پژوهش علمی برگزینیم ولی پس از اینکه انگیزه خاصی ما را به سمت خاصی سوق داد در بررسی و اثبات یک گزاره تجربی باید نشان داد که انگیزه چه تأثیری دارد.
۲ـ «ما میتوانیم این انحصاررا انکار بنماییم و بگوییم روش تجربی یکی از روش های اثبات است نه تنها روش موجود، با این حال وقتی با روش تجربی به بررسی گزاره ها میپردازیم تغییری در آنها رخ نمی دهد. و از این جهت ممکن است یک پوزیتویست با یک غیر پوزیتویست در کشف فرمول های عالم تفاوتی نداشته باشند. مگر اینکه فرهنگستان بتواند این تفاوت را نشان دهد.
۳ـ «چگونگی تأثیر انگیزه عالِم و سؤالات دیگری که از مبانی مهم علم دینی است در مباحث فرهنگستان مورد غفلت واقع شده است این که علم تجربی چه فرآیندی را طی میکند؟ آیا انگیزه ها واقعاً در تبیین و کشف نقش دارند»
۴ـ «ولی سخن بر سر مقام اثبات و علم ماست در مقام علم پیدا کردن هیچ راهی نیست به جز شروع از عقل آیا معنا دارد به کسی که هنوز وجود خدا برایش روشن نشده است پینشهاد نماییم که با تولی به ولایت خداوند به معرفت حق یعنی به وجود خداوند علم پیدا کند تا پس از آن به خدا ایمان بیاورد؟
۵ـ باید فرهنگستان بتواند نشان دهد و اثبات کند که چگونه انگیزه و جهت گیری علوم در مقام داوری بر تمام علوم ریاضی و طبیعی و انسانی جریان دارد هرچند این تأثیر گذاری در مقام گردآوریی اطلاعات، پرسشها و نیازها جای تردیدی نیست.
۶ـ «و اصلا اشکال مخالفان علم دینی این است که ایمان و باورهای دینی تنها در مقام گردآوری، انتخاب موضوع و حتی فرضیه یابی برای علوم, نقش دارد ولی در مقام داوری نقشی ندارد. منکران علم دینی معتقدند که در روش شناسی، اثبات و مقام داوری علوم, هدایت گری دین هیچ نقشی ندارد بلکه در مقام داوری تنها باید با روش تجربی به اثبات گزاره های تجربی پرداخت و اگر کسی ادعا نماید که دین در روش اثبات گزاره های تجربی نقش دارد و روش شناسی اثبات علوم, دینی است، باید این مسأله را نشان دهد و اثبات کند. از این رو فرهنگستان علوم باید نشان دهد که ایمان و باورهای دینی در روش اثبات و داوری علوم نیز نقش هدایتگری دارد و خود روش شناسی اثبات علوم, دینی است.
با یک نگاه اجمالی میتوان فهمید، پرسش اصلی که تمام پرسشهای ناقد و نویسنده محترم به آن بر میگردد در واقع یک سوال است که در مواضع مختلف با اندکی تغییر در کلمات (با توجه به نوع بحث) ارائه گردیده است و آن سوال چیزی نیست جز اینکه فرهنگستان می بایست «تأثیر انگیزه, ارزش, جهت (ایمان و ...) را در مقام اثبات، داوری و روش» نشان دهد، نه در مقام های دیگر از جمله «ثبوت, گردآوری, انتخاب موضوع و ...»
برای اینکه معلوم گردد که ناقد محترم در پی یافتن یک پاسخ برای تک سوالی است که در میان انبوه عبارات و سؤال ها گم شده است. در این عبارات ناقد دقت کنید.
خود «روش شناسی اثبات علوم، دینی..»، «..ایمان و باورهای دینی در روش اثبات و داوری علوم...»، «روش شناسی اثبات علوم،دینی....», «دین در روش اثبات گزاره های تجربی...», ««...در مقام داوری تنها باید با روش تجربی به اثبات گزاره تجربی....»، « در روش شناسی اثبات و مقام داوری علوم، هدایت گری دین...»، « ..ایمان و باورهای دینی تنها در مقام گردآوری, انتخاب موضوع و حتی فرضیهیابی برای علوم نقش دارند ولی در مقام داوری..»، «.. هرچنداین تأثیرگذاری در مقام گردآوری اطلاعات, پرسش ها و نیازها جای تردیدی نیست» «...چگونه انگیزه و جهت گیری علوم در مقام داوری..» ، «..سخن بر سر مقام اثبات و علم ماست در مقام علم پیدا کردن هیچ راهی نیست به جز شروع از عقل...»، «..آیا انگیزه ها واقعاً در تبیین و کشف...»، «..چگونگی تأثیر انگیزه عالم(درعلم او)..»، «ممکن است یک پوزیتویست با یک غیر پوزیتویست در کشف فرمول های عالم تفاوتی نداشته باشند»، «روش تجربی یکی از روش های اثبات است... با این حال وقتی با روش تجربی به بررسی گزاره ها می پردازیم تغییری در آنها رخ نمی دهد»،« در بررسی و اثبات یک گزاره تجربی باید نشان داد که انگیزه چه تأثیری دارد»، «آیا انگیزه و نیاز تنها به ما می گوید چه موضوعی را برای پژوهش علمی برگزینیم.... »، «به نظر می رسد که فرهنگستان علوم در باب رابطه وحی و علم، میان دو مقام ثبوت و اثبات خلط نموده است، به این بیان که، وحی و اصالت ولایت، در مقام ثبوت و تحقق صحیح است ولی در مقام علم و اثبات، تقدم با عقل است »
در یک دسته بندی ساده عبارات فوق را می توان به دو دسته اصلی تقسیم کرد. محتویات آنها با رعایت ترتیب عبارات و حذف متشابهات از این قرار است.
۱ - انگیزه و نیاز، موضوعی،.. برگزینیم( گزینش موضوع)، انگیزه خاصی، سمت خاصی، انگیزه، تأثیری، تأثیر، انگیزه عالِم، انگیزه ها، تولی به ولایت خداوند، انگیزه و جهت گیری علوم، تأثیر گذاری در مقام گردآوری اطلاعات، پرسش ها و نیازها، علم دینی(۳)، ایمان و باورهای دینی(۲)، تنها در مقام گردآوری، انتخاب موضوع و حتی فرضیه یابی برای علوم، هدایت گری دین، دین, دینی(۲)، نقش هدایتگری. مقام ثبوت، وحی و اصالت ولایت، در مقام ثبوت و تحقق.
۲ ـ بررسی و اثبات، روش تجربی(۳)، روش های اثبات، بررسی گزاره ها، کشف فرمول های عالم، تبیین و کشف، مقام اثبات و علم، مقام علم پیدا کردن، شروع از عقل، مقام داوری( ۳) ، روش شناسی، اثبات و مقام داوری علوم، اثبات گزاره های تجربی، روش اثبات گزاره های تجربی، روش شناسی اثبات علوم(۲)، روش اثبات و داوری علوم ،(مقام) اثبات، مقام علم و اثبات، تقدم با عقل.
چنانچه از عبارات گزینش شده از مقاله ناقد مشاهده می شود ، برای فهم بهتر معانی عبارت فوق، بایستی به متن اصلی رجوع کرده، تا عبارات را در ترکیب حقیقی آن(دست نخورده و قبل از گزینش) ملاحظه کرد، تا امکان تفاهم بیشتری درباره دسته بندی فوق فراهم شود. با حذف عبارات متشابه از عبارات فوق، دو دسته از عبارات هم سنخ، بدست می آید که نمی توان هیچ کدام از عبارات دسته اول را در کنار مجموعه عبارات دسته دوم قرار داد.زیرا با اندکی دقت در معانی عبارات (مخصوصاً در متن اصلی) و توجه به مقصود ناقد محترم، ناهماهنگی عبارت مورد نظر با بقیه عبارات، امری بسیار روشن و بدیهی خواهد بود.
زیرا آنچه باعث می شود این دو عضو در یک طیف قرار بگیرند، به همان ملاک باعث می شود که این عضو در طیف دیگر نتواند قرار بگیرد. بنابراین بهتر است برای هر دسته از عبارات، از اصطلاح مَقام استفاده کنیم. مقام نخست، مقامی که عالِم مبتنی بر نیازها و انگیزه ها و جهت گیری های خود پرسش هایی را داشته باشد و برای پاسخ به آن پرسش ها به کشف و انتخاب موضوع و گردآوری اطلاعات حول آن موضوع بپردازد. سرانجام فرضیه ای را فراهم سازد تا نظریه شخصی خود را در رابطه با آن موضوع و نحوه ارتباط آن با طبیعت، تبیین کرده باشد (البته تمام آنچه شخص در رابطه با موضوع و ارتباط آن با طبیعت می گوید ممکن است در عالم واقع نیز چنین باشد) همان طور که ملاحظه می شود، در مقام نخست سخن بر سر یک طیف است که از محیط زندگی تاریخی، اجتماعی و روانی (دینی یا غیر دینی) حاکم بر تولید نیاز, انگیزه، شروع گشته و با فرضیه سازی انجام می پذیرد. یعنی خط پایان آن فرضیه سازی است.
امام مقام دوم، مقام بررسی و داوری است، این داوری توسط روش انجام می پذیرد و اگر مسأله، مسأله ای تجربی باشد، روش مورد استفاده نیز تجربی خواهد بود. روش اعمال می شود تا فرضیه تولید شده در مقام نخست، اعتبار سنجی شود. فرضیه مورد نظر اگر از روش به سلامتی گذر کرد، اثبات می گردد (و جنبه قانونی و علمی پیدا می کند). بعد از این مرحله است که شایستگی علمی می یابد و به مقام علم می رسد. (تبیین نیز چیزی جز استدلال و دلیل آوری برای موجه سازی یک نظریه یا فرضیه نیست که این موجه سازی در هر حوزه ای متفاوت از حوزه دیگر خواهد بود مثلاً در حوزه تجربی با مشاهده و آزمون و ... صورت می گیرد).
پس در مقام دوم به بررسی ارزش علمی یک فرضیه و داوری درباره اعتبار علمی آن میپردازیم که این بررسی وارزش سنجی نیاز به اعمال روش دارد تا فرضیه مورد نظر اثبات (یا انکار) شود و با اثبات خود، توسط اعمال روش، به مقام علم صعود کند. بنابراین در این مقام نیز عبارات در معنا لازم و ملزوم هم هستند و یک طیف را نشان می دهند که از اقدام به داوری (و ارزش گذاری علمی و اعتبار سنجی) شروع و به قله رفیع علم پایان می یابد. (البته ممکن است شروع یک فرضیه در درّة عمیق خرافه پایان یابد).
در فلسفه علم دو اصطلاح «گردآوری»، «داوری» را می توان به این دو مقام اطلاق کرد. بنابراین این دو اصطلاح، نمایاننده دو مقام مورد بحث خواهند بود. حاصل اینکه با تمامی عبارت پردازی های مختلفی که در این زمینه شده است، مقصود ناقد بیش از این نیست که این دوم مقام را از هم تفکیک کند و بگوید مقام گردآوری، مقام دخالت انگیزه ها, نیازها, جهت گیری ها, هدایت گری دین, تأثیر ایمان, باورهای دینی و ... است.در حالی که مقام داوری مقام دخالت انگیزه و نیاز و ... نیست و انگیزه ها و ... به هیچ وجه نمی توانند دراین مقام دخالت کنند، بلکه این مقام، مقامی است کاملاً خنثی از باورهای ارزشی و کاملاً دایر مدار واقعیت و عکس العمل واقعیت در برابر فرضیه است،که با اعمال روش به این پاسخ (غیر ارزشی واقعیت) دست می یابیم.
بنابراین سؤال اصلی ناقد این است که فرهنگستان مقام گردآوری را از مقام داوری تفکیک نکرده است و بین این دو خلط کرده است، و در حالی که امروزه غالب اندیشمندان حضور انگیزه در مقام گردآوری را قبول دارند، امّا در مقابل غالب اندیشمندان دخالت انگیزه را در مقام داوری قائل نیستند و این مقام را خالص از جهت گیری و جهت داری (ارزشی) می دانند و بر این اساس فرهنگستان بدون دقّت به این انفکاک مقامی, ادّعای جهت داری می کند. پس تمام سؤال ناقد به این جمله «آیا مقام داوری (اثبات, روش ...) جهت دار است؟» قابل تحویل می باشد. با تحلیلی که شد روشن می شود که
اولاً: نقدی جدی از طرف ناقد بر فرهنگستان وارد نشده است زیرا تمام عباراتی که در این بحث از ایشان وجود دارد تماماً یا غالباً صبغه پرسشی و استفهامی دارد تا صبغه نقدی یا نقضی که شکننده و تخریب گر است. ثانیاً: تمام پرسش ها بر یک پرسش قابل برگشت است و عبارت پردازی های متفاوت که موجب فربهی متن شده است به این امر واحد باز گشت می کند.
بنابراین سوال اصلی این است که آیا «مقام داوری جهت دار است»؟ در یک نگاه کلی آنچه از متن مولّف محترم بر می آید این است که گویا فرهنگستان چنین سوالی را پاسخ نگفته است و مباحث فرهنگستان خالی از چنین پاسخ و لذا ناقد محترم چنین تصریح می کند.«در حالی که فرهنگستان به این مباحث نپرداخته است» «ولی به هر حال باید جریان فرهنگستان به پرسش های پیش گفته پاسخ گوید»
در بازکاوی متن ایشان به یک سری ادعاهای علمی نیز می رسیم که ناقد محترم آن را مطرح کرده است.از جمله
۱ـ «در هر حال علم دینی یک مبنای علم شناختی دارد و یک مبنای دین شناختی شما بر فرض که مبنای دین شناختی را خودتان به دست آوردید در مبنای علم شناختی باید به دیدگاه های دیگران و آنچه در غرب رخ داده است توجه داشته باشید در حالیکه فرهنگستان به این مباحث نپرداختهاست»
۲ـ به نظر می رسد که فرهنگستان علوم، در باب رابطه وحی و علم، میان دو مقام ثبوت و اثبات خلط کرده است.
۳ـ دیدگاه فرهنگستان در اثبات دینی بودن یک گزاره، ناکارآمد است
۴ـ یکی از مهم ترین خطاهای فرهنگستان تفکیک نکردن میان علوم پایه و علوم اجتماعی و صادر کردن نسخه واحد برای همه آنها و یا لا اقل ناتوانی فرهنگستان در اثبات یکسان بودن علوم غربی است
۵ـ «چگونگی تأثیر انگیزه عالم در علم او و سوالات دیگری که از مبانی مهم علم دینی است در مباحث فرهنگستان مورد غفلت واقع شده است،این که علم تجربی چه فرآیندی را طی می کند آیا انگیزه ها واقعا در تبیین و کشف نقش دارند آیا استقراء و تجربه کاشف واقعیت اند؟ و ده ها پرسش دیگری که فرهنگستان بدان نپرداخته است».
بنابر مطالب پیشین دو مسأله باید روشن گردد که یکی مربوط به سؤال ها و دیگری مربوط به ادعاهاست. در مورد پرسش ها باید گفت ناقد به نحوی به بحث خود ادامه داده و به طرح سوال پرداخته که گویی اولاً: سوال های گوناگونی (به لحاظ حقیقت) وجود دارد که در دیدگاه فرهنگستان به آنها توجه نشده است و فرهنگستان بدون توجه به آن ها به نظریه سازی و ایجاد فلسفه خود پراخته است،در حالی که سوأل های متعدد چنانچه مشاهده می گردد، قابل برگشت به یک سوال (یعنی آیا مقام داوری جهت دار هست یا نه؟)می باشد. در صورت پاسخ به این سوال، جواب و تکلیف بسیاری از سوال های که از متن ایشان برداشت شده و سوال های منطوی دیگر در متن، روشن و معین می شود.
ثانیاً: در بسیاری از منابع موجود(گفتاری،نوشتاری) در فرهنگستان- که به آسانی می توان به آنها دست یافت - یا کتاب هایی که در این زمینه چاپ شده - و دربازار کتاب موجود هست - به این سؤال پاسخ داده شده است که بیشتر در قالب عناوینی هچون دخالت «انگیزه در علم و نظریه پردازی»، «دخالت ارزش در دانش», «دخالت نظریه پردازی در علم»، «دخالت ایمان در علم و دخالت فرهنگ ارزشی در بینش و دانش» و مهم تر از همه «جهت داری علم» مطرح گردیده است.
۲ ـ تبیین و توصیف جهت داری علم از منظر تفکیک مقام کشف و داوری و انگیزه و انگیخته
آنچه درباره ادعای ناقد باید گفت این است، که با توجه به پنج عبارتی که از مقاله ناقد گزینش شده است ۱ ـ در عبارت اول ادعا شده است که فرهنگستان در مبنای علم شناختی به دیدگاه های دیگران و آنچه در غرب رخ داده است بی توجه بوده، و به آنها نپرداخته است ۲ ـ در عبارت دوم ایشان مدعی شده اند که فرهنگستان دچار خلط مقام ثبوت و مقام اثبات شده اند. ۳ ـ در عبارت سوم ادعای ناکارآمدی دیدگاه فرهنگستان در اثبات دینی بودن یک گزاره را کرده اند. ۴ ـ در عبارت چهارم ایشان مدّعی این شده اند که فرهنگستان نسخه واحدی برای همه علوم اعم از علوم پایه و اجتماعی پیچیده است، در حالی که ناتوان از اثبات یکسان بودن علوم غربی است. ۵ ـ در عبارت پنجم هم مدّعی شده اند که با این که چگونگی تأثیر انگیزه عالِم در علم او، از مبانی مهم علم دینی است اما در مباحث فرهنگستان مورد غفلت واقع شده است.۶ ـ همچنین در قسمت پایانی عبارت پنجم ایشان ادّعا کرده اند که ده ها پرسش دیگر نیز وجود دارد که فرهنگستان به آن ها نپرداخته است.
در اینجا لازم است توجه داشته باشیم که میان سوال و ادعا تفاوت بسیار است در مقام سوال کردن، لازم نیست سوال کننده به منابع طرف مقابل اشراف داشته باشد و حتی ممکن است کاملاً خالی الذهن باشد بنابراین هنگامی که در عرف اهل علم سؤال و پرسشی مطرح می شود بایسته است سوال کننده ذهن خود را از هرنوع پیش داوری و پیش فرضی خالی کند و پاسخ خود را از صاحب نظریه طلب کند. با لحاظ این شرط بر صاحب نظریه نیز فرض است تا به سوال های سوال کنندگان پاسخی در خور عرضه دارد دراین مرحله به لحاظ منطقی هیچ مسئولیتی به جهت آشنایی به منابع متوجه سوال کننده نخواهد شد اما کسی که ادعایی را در مورد یک نظریه یا دستگاه فلسفی یا غیره می کند و به شیوه سلبی نیز چنین ادعایی می کند مثلاً چنین ادعا نمی کند که حاضر است از دستگاه فلسفی موجود(اصالت وجود یا اصالت ماهیت) در مقابل هر مکتبی دفاع کند که چنین ادعایی تا حدود زیادی موجه است بلکه چنین ادعا می کند که فلان دستگاه فلسفی از این امور غفلت ورزیده و به بسیاری از مسائل نپرداخته است. به نظر می رسد چنین ادعاهایی مستلزم حداقل اشراف و تسلط بر منابع (و حتی در برخی موارد اشراف حداکثری ولو به مبانی و مبادی آن دستگاه فکری) آن دیدگاه فکری می باشد. زیرا انکار یک چیز از کسی به نحوی به ادّعای اطلاق برگشت دارد. برای اینکه اثبات کنیم فلان شخص فلان جمله را گفته است، کافی است یک بار آن جمله را از او شنیده باشیم امّا برای اینگه بگوییم فلان شخص فلان جمله را نگفته است، باید تمام جمله های او را (در هر محدوده زمانی یا مکانی که ادعا کرده ایم) شنیده باشیم تا بتوانیم بگوییم فلان جمله را نگفته است. زیرا با وجود اینکه من تمام لحظات و در تمام مکان ها در کنار او بودم و همه جملات او را شنیده ام فلان جمله را از او نشنیده ام یا آن جمله با هیچ یک از جملاتی که از او شنیده ام تطبیق نمی کند.
بنابر آنچه گفته شد وقتی ناقد محترم ادعا می کند که فرهنگستان به دیدگاه های دیگران نپرداخته است یا دیدگاه فرهنگستان در اثبات دینی بودن یک گزاره ناکارآمد است یا تأثیر انگیزه در علم در مباحث فرهنگستان مورد غفلت واقع شده است یا فرهنگستان ده ها پرسش موجود را بدون پاسخ گذاشته است، باید تسلطی در خور توجه به منابع اصلی فرهنگستان داشته باشد. اما متأسفانه نه چنین تسلطی برای ایشان از طرف صاحبان نظریه فرهنگستان احراز شده است (حتی خلاف آن محرز است) و نه چنین تسلطی از طریق رفرنس ها و منابعی که ناقد محترم می بایست برای هر کدام از ادعای خود به آنها ارجاع می داد قابل احراز است. ناقد در نقد آنچه خود جریان فرهنگستان نامیده است به دو کتاب استناد کرده است که یکی از آنها «یادی از استاد» و دیگری «گفتگوی علمیی پیرامون مفهوم علم دینی» این دو منبع اساسا برای شناخت جریان علمی که مدعی است در علوم انسانی به نوآوری بدیعی رسیده و فلسفه جدیدی را تولید کرده، کافی و کامل نیست. یکی از دلایلی که ناقد محترم در نقد جهت داری علم و در نتیجه علم دینی در معنای تجربی آن می آورد، تفکیک مقام «مقام گردآوری» از «مقام داوری» (یا حوزه کشف از حوزه داوری) است.
۲ـ۱ ـ حضور ارزش ها و فرهنگ ها در مقام گردآوری نه در مقام داوری از نگاه فلسفه علم
در میان فیلسوفان و نظریه پردازان علم مدرن وجریان های علمی غرب، جریان پوزیتویست ها، بویژه حلقه افراطی آنها، در معیار و ملاک علمیت گزاره ها و قضایای علمی معتقدند که هم در مقام کشف نظریه و هم در مقام داوری آن ، راه و روش تجربی تنها روش انحصاری میباشد. اما به تدریج در میان اثبات گرایان، تفکیک میان مقام گرد آوری و داوری توسط «رایشنباخ» (۱۹۳۸)صورت بندی شد واین انفکاک میان حوزه کشف و داوری کم کم مقبولیت عمومی یافت. در این نگاه تفکیکی، بر این باورند که اساساً مقام گردآوری (context of discovey) مرحله ای است که در آن، دانشمند علم تجربی (یا انسانی) آزادی کامل دارد و برای فرضیه سازی از هر منبع و متون و ارزشی، مانند آنچه به عنوان خرافه یا به عنوان ارزش در فرهنگ دینی وعمومی و یا آنچه به او الهام می شود و یا آنچه خواب دیده است یا آنچه به حالات روانی او مربوط است، حتی نظریه های ابطال شده و ... بهره جوید، در این مرحله هیچ محدودیتی برای دانشمند در فرضیه سازی و سامان بخشی آن متصور نیست.در این مقام دانشمند در مسیر شناخت یک پدیده به هر چیزی چنگ می زند، تاآن پدیده را قابل فهم سازد؛ دانشمند تجربی در مرحله کشف می تواند راه حلهای متفاوتی طی کند که می توان درباره آن راه حلها به لحاظ روانشناختی، جامعه شناختی, تاریخی, فلسفی و دینی، تحلیلهای متفاوتی ارائه داد. در میان معاصرین درجهان غرب نیز، «کارل پوپر» به عنوان فیلسوف علم ، در این مسأله با اثبات گرایان معتدل هم نظر است و از همین روست که در منطق اکتشاف علمی، هر کاری در مرحله کشف را، در نهایت کاری روانشناختی می داند نه روش شناختی.
در مرحله ارزیابی و داوری نوبت به آن می رسد که راه حل هایی که دانشمند در مرحله کشف برای تبیین پدیده ارائه داده اند به محک تجربه گذاشته شوند و هر راه حلی که از این آزمون بگذرد اعتبار علمی می یابد و بحثهای فلسفی در رابطه با معیار، منطق و روش علمی نیز مربوط به همین مرحله است. عرصه گردآوری و کشف، میدان آزادی برای بروز خلاقیت های علمی است تا دانشمند بتواند با دست یابی به هر وسیله ای از باورهای اسطورهای، فرهنگی و... گرفته تا باورهای حسی و علمی به نوآوری در تبیین پدیده ها بپردازد درواقع انفکاک حوزه کشف و داوری، واکنشی بود در مقابل«استقراگرایی خام» که جایی برای خلاقیت در نظرنمیگرفت. در این مکتب (استقرارگرایی خام) دانشمند پدیده های متعددی را مورد مشاهده قرار میدهد و پس از مشاهدات طولانی پدیده ها، به جمع بندی و تلخیص دست میزند، شیوه ای مکانیکی (از آن نوع فرانسیس بیکنی) که نظریه پردازی دانشمند را می خشکاند.
نکته ای که در اینجا به آن توجه شود این است که عموماً تلقی نادرستی از روش تجربی وجود دارد که کتابهای عمومی نیز به این تلقی دامن می زند و آن تلقی این است که روش تجربی را برای مقام گردآوری می دانند نه برای مقام داوری، در حالی که مقام داوریست که منحصر در روش تجربی است و روش گردآوری اطلاعات هیچ محدودیتی به لحاظ روشی و غیر روشی ندارد.
وقتی بحث از روش علمی می کنیم بیشتر کسانی که به این بحث توجه می کنند از این روش به روش گردآوری و کشف منتقل میشوند، اینکه نظریه های علمی چگونه تولید می شوند و چگونه یک قانون یا قاعده کشف می شود، این تلقی مانند این است که گفته شود همان گونه که گوش برای شنیدن، چشم برای دیدن و زبان برای چشیدن و.. لازم است، روشی هم برای جمع کردن و گردآوری لازم است آنچه در کتابهای عمومی نیز ارائه میشود همین تلقی از روش را تقویت میکند، در این کتاب ها گفته می شود مسیر رسیدن به قانون علمی چنین است؛ اول مشاهده، سپس فرضیه، بعد ازآن فرضیه را میآزماییم و سر انجام به قانون می رسیم، اما آنچه در علم از آن پرسیده می شود روش داوری است. آنچه اعتبار دارد روش داوری است، اختلاف علوم نیز به روش داوری آنها بر میگردد نه به روش گرداوری, روش گردآوری قابل شمارش نیست و پایانی نیز نخواهد داشت. درباره آن در هیچ علمی نباید سخن گفت و ممکن است به سوابق شخصی، خانوادگی، اجتماعی تاریخی، فرهنگی و... برگردد، اینکه گفته می شود مشاهده یا تجربه، روش علم است منظور این است که مشاهده و تجربه روش داوری علم است. بنابراین مشاهده و تجربه روشی برای جمع آوری و گردآوری مواد علمی نیست، بلکه روشی برای داوی علمی است. این معنای روش شناسی علم است، که در روش گردآوری به درست یا نادرست پرداخته نمی شود. تور پژوهش را پر میکند از هر آنچه می توان به دست آورد (و شاید بدرد بخورد) در مرحله داوری نوبت به جداکردن و غربال می رسد، اینجاست که گفته می شود کدام اطلاعات را برداریم و کدام یک را فرو گذاریم این دو مرحله به لحاظ منطقی جداست. هرچند ممکن است به لحاظ عملی هم پوشانی داشته باشند. هرآنچه در اثبات، تأیید، ابطال و ...گفته میشود در حوزه داوری علم است نه در حوزه کاوش، کشف و گردآوری. بعد از روشن شدن اجمالی مقام کشف و داوری در نظریه های علمی، برای اینکه اولا:ً تفکیک مقامها وابعاد به لحاظ مفهومی در نظریه مخالفان روشن گردد و ثانیاً: همه این مقامهای دوگانه به یک تفکیک اساسی و واحد یعنی تفکیک مقام گردآوری از مقام داوری برگردد در اینجا وارد توضیح بیشتری نسبت به تبیین تفکیک مقامها شده و در آخر آنها را به یک مقام برمی گردانیم.
۲-۲- تفکیک انگیزه و انگیخته و لوازم آن در اثبات ویا نفی جهت داری علم
در توضیح تفکیک میان انگیزه و انگیخته باید گفت میان آنچه می خواهی با آنچه پدید می آوری جدایی است میان آنچه هدف توست، غایت توست و میان آنچه برای رسیدن به آن غایت می آفرینی جدایی وجود دارد. میان آنچه انگیزه تو از انجام یک کار چه باشد و اینکه محصول چه باشد جدایی است. اینکه ادیسون به خاطر عشق به دختری به دنبال کار علمی رفت، محصول کار علمی او را فاسد نمی سازد. فساد و سلامت، خطا و صواب، صحیح و غلط از انگیزه به حاصل انگیزه سرایت نمی کند. حداقل می توان گفت هیچ لزوم منطقی میان انگیزه و انگیخته به لحاظ اوصافی که گفته شد وجود ندارد.به این معنا که حتی نفاق و کفر و الحاد یا ایمان و درجات آن تا نهایت خلوص به لحاظ اوصاف پیش گفته دخل منطقی در محصول کار کافر و مؤمن ندارد. هر کدام مبتنی بر معیارهای جداگانه، متصف به آن اوصاف میشوند. معیار خوبی یا بدی و ایمان و کفر یا سلامت و فساد یا صواب و خطا بودن آن دو (ایمان و کفر) معیاری متمایز از صحت و خطا در محصول است.
حال ممکن است این محصول یک محصول هنری باشد یا یک محصول تکنولوژیک باشد یا یک محصول دانشی باشد و ... همان طور که لزوم منطقی دراشتراک اوصاف پدر و فرزند یا مادر و فرزند دیده نمی شود (هرچند ممکن است به لحاظ احتمال زیست شناختی،روانشناختی،جامعه شناختی یا شرایط محیطی تا غیر و.... اشتراکاتی پیدا شود) اما آنچه مد نظر است اشتراک یا اتحاد اوصاف به لحاظهای گفته شده نیست بلکه اشتراک یا اتحاد به لحاظ منطقی است.همچنان که میان انگیزه وانگیخته ارتباط منطقی وجود ندارد و چنانچه میان هستها و بایدها هیچ لزوم منطقی وجود ندارد. همچنان میان غایتها و بایدهای علمی رابطه منطقی وجود ندارد. هرچند روابط دیگری می توانند داشته باشند.
یعنی همان طور که از هزاران قضیه توصیفی، یک قضیه ارزشی منطقاً تولید نمی شود همان طور نیز از هزار قضیه ارزشی یک قضیه توصیفی تولید نمیشود. قضایای علمی, هنری و تکنولوژیک قضایای توصیفی هستند. بنابراین از کنار هم چیده شدن هزاران قضیه (غایی, ارزشی انگیزه ای، میلی،عاطفی) منطقا حتی یک قضیهتوصیفی علمی ،.. تولید نخواهد شد.(هرچند ارتباط غیر منطقی میتواند وجود داشته باشد) یعنی همان طورکه رابطه عقل عمل با عقل نظر در حوزه فلسفه و ... به لحاظ منطقی، تولیدی نیست، همینطور نیزرابطه عقل عمل با علم حسی نیز به لحاظ منطقی بسته است و درعکس نیز هم این طور است. حال باید دید چرا نمی توان بین آنها رابطه منطقی برقرار کرد، با دقت در کلمه منطقی می توان به این امر پی برد که این دو عرصه دارای یک منطق نیستند یعنی یک منطق بر آن دو حکومت نمی کند، منطق داوری در دو حوزه یکسان نیست، بلکه متفاوت است. بنابراین امتیاز منطقی از هم دارند.حال اگر پذیرفتیم که منطق و روش داوری در هر یک متمایز از روش و منطق
منبع: بی باک نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.bibaknews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بی باک نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۹۸۱۱۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دانشمندان درباره «جهانهای موازی» چه میگویند؟
نظریه جهانهای فراوان که برخی از آن به جهانهای موازی، بسگیتی یا چندجهانی یاد میکنند، شاید همه ویژگیهای یک نظریه علمی معتبر را نداشته باشد، اما ویژگیها و پیامدهای آن حتی توجه مردم عادی را جلب میکند. فیزیکدانان در تازهترین پژوهشها گفتهاند که ابعاد جهانهای موازی بینهایت نیست، بیاندازه بینهایت است!
به گزارش خبرآنلاین، «آلبرت اینشتین» با تمام نبوغ و دانش خود، تفسیر آماری مکانیک کوانتومی را قبول نداشت و این مفهوم را در جمله معروف «خدا تاس نمیاندازد» عنوان کرد. «نیلز بوهر» هم که از پایهگذاران مکانیک کوانتومی بود، در پاسخ اینشتین گفت: «به خدا نگو چهکار کند!».
تحقیقات فیزیکدانان طی نیمه دوم قرن بیستم نشان داد که نهتنها تعبیر اینشتین در تاسبازی اشتباه بود که کازینوی عظیم فیزیک کوانتومی بهاحتمال زیاد دارای اتاقهایی بسیار بیشتر از هر آن چیزی است که تاکنون تصور میکردیم. حال «ارسلان عادل» و همکارانش در دانشگاه کالیفرنیا در دیویس (UCD)، آزمایشگاه ملی لسآلاموس در ایالات متحده و انستیتو فدرال فناوری سوئیس در لوزان میگویند که به نظر میرسد تعداد این اتاقهای اضافی، نهایتی ندارد!
این پژوهشگران در مقالهای در آرکایو، نقشه واقعیت بنیادین را دوباره ترسیم کردهاند تا نشان دهند که نحوه ارتباط ما با اشیاء در فیزیک، ممکن است مانع از مشاهده چشمانداز عظیم عالم شود.
تفسیر آماری عالمنزدیک به یک قرن است که درک ما از واقعیت، تحت تأثیر نظریهها و مشاهداتی که زیر پرچم مکانیک کوانتومی مطرح شدهاند، پیچیده شده است. روزگاری که میشد اندازهگیریهای دقیقی از اجسام انجام داد و سرنوشت محتوم آنها را با معادلات مکانیک، ترمودینامیک، الکترومغناطیس و نسبیت تعیین کرد، گذشته است.
برای درک تاروپود بنیادینی که عالم را تشکیل داده است، به ریاضیاتی نیاز داریم که بازی احتمالات را به اندازهگیریهای حدودی و غیرقطعی مرتبط کند؛ و این، به دور از دیدگاه شهودی عالم است.
بر اساس تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتومی، به نظر میرسد که امواج هر احتمالی همیشه وجود دارند، تا زمانی که آن اتفاق قطعی میشود و دیگر احتمالات به ناگاه ناپدید میشوند. حتی در حال حاضر هم کاملاً مشخص نیست که درنهایت، چه چیزی سرنوشت گربه شرودینگر را تعیین میکند.
نظریه جهانهای موازیاما اینهمه ابهام، مانع از آن نشده است که دانشمندان از دیدگاهها و ایدههای مختلف دست بکشند. «هیو اِوِرِت» (Hugh Everett)، فیزیکدان آمریکایی در دهه 1950 (۱۳۳۰) نظریه جهانهای موازی را پیشنهاد کرد که بر اساس آن، همه اندازهگیریهای محتمل، واقعیت خود را پایهگذاری میکنند. به بیان سادهتر میتوان این نظریه را چنین توضیح داد که انبوهی از جهانهای موازی داریم که هر اتفاق امکانپذیری در یکی از آنها به شکل تصادفی رخ میدهد. آنچه جهان ما را در مقایسه با دیگر جهانها پراهمیت میکند، صرفاً آن است که ما در حال مشاهده آن پدیده هستیم.
مدل «جهانهای متعدد» اِوِرِت را از نظر علمی نمیتوان «نظریه» دانست (مانند نسبیت یا مکانیک کوانتومی) و نمیتوان آن را با مکانیک کوانتومی مقایسه کرد که شگفتیهای مطلق را در پدیدهای محسوس به نمایش میگذارد؛ بااینحال محاسبات فیزیکدانان نظریه ریسمان، تعداد حدود ۱۰ به توان ۱۰۰ جهان موازی را محتمل میداند؛ یعنی چند ده میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد میلیارد عالم!
در مدل چندجهانی (برخی آن را «بسگیتی» ترجمه کردهاند)، با برداشتی از بینهایت عالم از احتمالها شروع میکنیم که به زبان فیزیکدانان، همان مجموع همه انرژیها و موقعیتهای شناختهشده تحت عنوان «هملیتونین سراسری» است و سپس، روی هر چیزی که توجهمان را جلب کند، تمرکز میکنیم. بدین ترتیب احتمالهای نامتناهی را درون زیرسیستمهای همیلتونی مشخصتر و بهمراتب مدیریتپذیرتر، محدود میکنیم.
ذرهبین فریبندهحال این سؤال مطرح میشود که این تمرکز یا بزرگنمایی، درعینحالی که میتواند ادراکی از نامتناهی در اختیارمان قرار دهد، آیا میتواند مانع مشاهده چشمانداز کلی شود؟ آیا این کار، رویکرد کوتهفکرانهای نیست که از آشنایی ما با برخی از اشیاء ریزمقیاس (میکروسکوپی) برآمده باشد؟
بهبیاندیگر، میتوان اینطور توضیح داد که در آزمایش گربه شرودینگر، ما بهراحتی میپرسیم که آیا گربه در داخل جعبه، زنده است یا مرده؛ اما هرگز در نظر نمیگیریم که آیا بوی نامطبوعی از جعبه منتشر میشود یا اینکه میز زیر جعبه، گرم است یا سرد.
پژوهشگران در تلاش برای تعیین اینکه آیا تمایل ما به حفظ تمرکز بر آنچه در داخل جعبه است، اهمیتی دارد یا نه؛ الگوریتمی را توسعه دادند تا بررسی کنند که آیا ممکن است برخی از احتمالات کوانتومی موسوم به «حالتهای اشارهگر»، کمی سرسختانهتر از دیگر احتمالها تنظیم شوند و درنتیجه سبب شوند که برخی از ویژگیهای حیاتی با احتمال پایینتری درهم تنیده شوند.
اگر چنین باشد، جعبه توصیفکننده گربه شرودینگر تا حدی ناقص است مگر آنکه ما فهرست طولانی عواملی را در نظر بگیریم که بالقوه در سراسر کیهان پراکندهاند.
ارسلان عادل، فیزیکدان UCD در توضیح این ایده میگوید: «برای مثال شما میتوانید بخشی از زمین و کهکشان آندرومدا را در یک زیرسیستم داشته باشید و این زیرسیستم، کاملاً درست است». در تئوری، هیچ محدودیتی برای تعریف زیرسیستمها وجود ندارد و فهرست طولانی از حالتهای دور و نزدیک را میتوان در نظر گرفت که هرکدام، واقعیت را با اندکی تغییر پدید میآورند.
پژوهشگران با اتخاذ رویکرد جدید در نظریه چندجهانی (جهانهای متعدد) اِوِرِت، به پاسخی رسیدهاند که آن را تفسیر «جهانهای بسیار فراوانتر» نامیدهاند. تفسیر جدید، مجموعهای بیشمار از احتمالها را در نظر میگیرد و آن را در بازه بینهایتی از واقعیتها ضرب میکند که در شرایط معمولی آنها را در نظر نمیگیریم.
روش نوین هم با شباهت زیادی به تفسیر اصلی، بیش از آنکه درباره رفتار عالم توضیحی ارائه دهد، به تلاش ما برای مطالعه گامبهگام آن در هر لحظه اشاره دارد.
پژوهشگران امیدوارند که این الگوریتم بتواند در توسعه راههای بهتر برای کاوش سیستمهای کوانتومی مانند الگوریتمهای داخل کامپیوتر، کاربرد داشته باشد.